علیرضا به روایت تصویر در این چند روز
سلام گل مامان.خاطرات این چند روز رو برات با عکسات مینویسم و برات به یادگار میذارم خب اول از همه بریم سراغ پنجشنبه شب .بعد از ظهر که کمی حالم بهتر شده بود(از چهارشنبه صبح دل درد و دل پیچه ی وحشتناکی گرفته بودم و تا روز بعدش طول کشیده بود )خاله آسیه زنگ زد و به صرف شیرینی قبولی توی آزمون تخصص پزشکی و مهم تر رشته ی دلخواهش که داخلی دانشگاه تهران بود دعوتمون کرد که بریم پارک کوهسار و خوش باشیم.منم که حالم این چند روزه گرفته بود قبول کردم و ساعات خوبی رو باهم داشتیم.مهم تر از همه اینکه شما اصلا منو اذیت نکردی و خیلی خیلی پسر خوبی بودی و بسی شرمندم کردی قبل از رفتن داشتم حاضر میشدم که دیدم شما خیلی باحال لب تاب مامان رو باز کردی و خو...