عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

علیرضا و کارهایی جدید

1393/5/27 1:46
نویسنده : مامان عليرضا
641 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شازده پسر مامانی.الهی من قربونت برم که هر روز داری هزار ماشاا... با نمک تر  و بزرگتر از روز قبلت میشی.این چند وقته هر روز یه کار جدید یاد میگیری و یا یه کلمه ی جدید میگی و منو بابات هم کلی قربون صدقت میریم و هر لحظه به خاطر داشتنت خدا رو شکر میکنیم.

تازگیا اکثر حرفایی رو که بهت میزنیم رو متوجه میشی و کاری رو که ازت بخوایم انجام میدی.خیلی دوست داری توی جمع کردن و پهن کردن سفره کمک کنی و این کارم با یه لذتی انجام میدی که دلم میخواد فقط بهت کاسه و بشقاب و قاشق بدم و تو هی ببری و بیاری بدی به من

پنجشنبه موقع ناهار بود که شنیدم گفتی آب میخوام ولی توجهی نکردم و فکر کردم اشتباه شنیدم چون بر خلاف همه ی بچه ها که آب جز اولین کلماتی هست که میگن تو خیلیکم میگی و معمولا به لیوان آب اشاره میکنی.دوباره بعد از چند لحظه گفتی و اینبار بابا محسن از من پرسید الهام گفت آب میخوام؟سوالبازم نگاهت کردیم و سری تکون دادیم.چند لحظه بعد اومدی دست بابا رو گرفتی و بردی سمت یخچال و آب سرد کن رو نشونش دادی و بابا که ازت پرسید علیرضا آب میخوای یه خنده ی خوشگل کردی و وقتی لیوان آب رو داد دستت چند تا قلوپ آب خوردی و دوباره رفتی دنبال بازی کردنت(وقتی متوجه حرفات میشیم یه لبخند و خنده خوشگل تحویلمون میدی که اونو با دنیا عوضش نمیکنم)اون لحظه منو باباتو باید میدیدی چشمامون داشت از حدقه میزد بیرون یعنی یه وقتایی باید بکشیمت تا یه چیزی بگی یه وقتایی هم جمله میگی.(بعد از اون روز چند بار دیگه هم آب میخوام رو گفتی و تقریبا دو سه نفری اینو شنیدن و ما متوجه شدیم که گوشای پدر مادریمون درست شنیده البته نمیدونم که برای گفتن این جمله زود بوده یا اینکه تو سر وقت شروع به جمله بندی کردی)

تازگیای بعدیمون اینه که وقتی یه کار بد میکنی یا در حال کشیدن نقشش هستی یه دفعه با صدای بلند میگی هههههههههههن.البته اینو از خودم یاد گرفنتی چون این چند وقته زیاد این لفظ رو بکار بردم و موقعی که تو میگی دلم میخواد درسته قورتت بدمخوشمزهعاشق گوشی من و آیپد خاله زهرایی و یا داری تو گوشی من فیلم میبینی یا وقتی خونه ی مامان راضی اینا هستیم از سر کول خاله آویزونی تا آیپدش رو برداری و بری و قاعدتا کاری جز داغون کردنش از دستت بر نمیاد.(امروز صبح هم وقتی از خواب بیدار شدی رفتی سراغش و از رو میز کشوندیش زمین و خودت یه دفعه با صدای بلند گفتی هههههههههههههههههههن.)

چشم و بینی و دست و پا و سرت رو میشناسی و اگه رو مود باشی بهمون نشون میدی و کلی بهمون حال میدی.

نحوه ی رقصیدنت عوض شده و کلی بامزه میرقصی مخصوصا که وسطاش هی میشینی و بلند میشی.

چند روزی هست که به دفتر و خودکار علاقه نشون میدی و اولیش رو هم از کتاب من شروع کردی و جلدش رو برام خط خطی کردی.تصمیم دارم نقاشی رو جز برنامه ی روزانت بذارم.

وقتی خونه ی مامان راضی اینا میریم و بابا حبیب از سر کار برمیگرده و برای استراحت میره تو اتاقش شما میری پشت در اتاق و در میزنی و هی میگی بابا بابا بابا تا بابا حبیب در رو برات باز میکنه و یه لبخند تحویلش میدی و میری تو اتاق برای خرابکاری.این عادتت شده وقتایی که در اتاق بابایی بستس حتی اگه خونه نباشه یا وقتی میریم پایین خونه ی مامان بزرگ (چون نقشه ی خونه هاشون عین همه و جای اتاقاشون یکی هست و معمولا مامانبزرگ در اون اتاق رو به خاطر شما میبنده)میری و در میزنی و بابا رو صدا میکنی.

یه کار بامزه و خوردنی دیگه که انجام میدی کاری هست که اکثر مامان باباها برای قایم کردن یه سری از وسایل از دست بچه هاشون انجام میدن و این کاری نیست جز بردن وسیله ی مورد نظر پشت سر و گفتن عبارت شیرین جوجو برد.اما شما کجای قضیه ای دو جاش.اول اینکه خودت میدونی چه چیزایی رو قراره جوجو ببره.خودت میری میاری و مسئول غیب کردن این وسایل معمولا شخص شخیص بابا محسنه که این چند وقته مسئولیت  غیب کردن و رسوندن وسایلی از جمله قند و لیوان چایی و سی دی و کنترل تلویزیون و.... به جوجو میباشد و هر چیزی دم دستت باشه میدی بهش تا بده به جوجو و ببره و حالا میخواد کتاب 800 صفجای من باشه میخواد لب تاب باشه یا حتی جارو برقی فرقی نداره و اینجا بابای بیچارته که باید نقش کریس آنجل رو بازی کنه و غیبشون کنهخندونکگمونم تا چند وقت دیگه دست اونا رو هم از پشت ببنده و خونه و ماشین روهم غیب کنه.

اما بخش دوم که در این بازی داری پیداکردن وسایل غیب شده و برده شده توسط جوجوی بده که این چند وقته اکثر اثاثهای  مارو با خودش میبره.وقتی جوجو میبره دستای کوچولو و خوشگلت رو میاری بالا و میگی( نیییییییییی) و وقتی پیداشون میکنی کلی ذوق میکنی و میگی (ایینناها)خیلی بامزه و خوردنی اینا رو میگی و دستاتو بالا میاری و از پیدا کردن مجددشون انقدر ذوق میکنی که انگاری واقعا جوجو برات برش گردونده.

خلاصه که عاشقتم و با کارای با مزت هر روز کلی توسط من چلونده و مچاله و پر از بوس میشیبغلبوس

بریم ادامه مطلب و عکساتم اونجا ببین

 

جمعه رفته بودیم خونه ی مامان رباب اونجا برای اولین بار نوشمک خوردی و خیلی هم خوشت اومد متاسفانه:

بعد از خوردن نوشمکت گیر دادی و میخواستی خونه رو جارو کنی که این شد آخر و عاقبتش و نیم ساعتی سرگرم بودی:

اینجا هم گیر داده بودی و میخواستی شال سرت کنی که هی گیر میکرد لای دست و پات و میخوردی زمین تا اینکه مامان راضی برات اینطوری بست:

اینجا هم با اون شال پیچیده رو کلت به پنکه ی مامانبزرگ حمله کردی:

اینجا هم مامان راضی رفته بود توی بالکن و شما پشت سرش کمین کرده بودی و نی و ساندیست رو به طرفش گرفته بودی تا برات بازش کنه:

تا اینکه منو زیر چشمی دیدی:

و رضایت دادی من برات بازش کنم ولی همه ی حواست پیش مامان راضی بود:

اما در این بخش میرسیم به دوقولوهای جیگرم مهرداد و میلاد پسرای پسر عمم علیرضا که با همون نگاه اول به دلم نشستن(ماشاا... یادت نره ها)

خب پسرم اینم از این کارای چند روزه ی شما.با کلی بوس و آرزوهای خوب برات میخوام بیام پیشت و منم مثل تو بخوابم.شبت بخیر عزیز دلم.خوابای خوب ببینی

 

پسندها (12)

نظرات (20)

مریم مامان آیدین
27 مرداد 93 2:05
ای جووووووووووونم این پسری چه عسل شـــــــــــده قربون اون جمله بندیت و جوجو بردت برم من شوکولاتم خدااااا ببین چه حرفه ای هم نوشمک میخوره خیلی شیرین میخنده این علیرضا عسلی الهام جون دو قلوها هم خیلی شکر بودن...خدا حفطشون کنه....هر سه تا پسر طلارو خیلی ببوس دوستم
مامان عليرضا
پاسخ
فدات بشم مریم عزیزم لطف داری گلم خدا نکنه عزیزم.مرسی خاله ی مهربون نظر لطف شماست عزیزم.ممنون.شما هم آیدین عسلی رو ببوس
افسانه جون مامان افاق کوچولو
27 مرداد 93 3:37
ممکنه به دخمل کوچولو من امتیاز کامل عالی رو بدی ممنون میشم http://okno.ir/index.php?route=information/pictures10
مامان عليرضا
پاسخ
عزیزم متاسفانه صفحه ای برای من باز نشد تا به دخترتون رای بدم
مامان آني
27 مرداد 93 9:18
آفرين به اين پسر زبر و زرنگ چه زود زمان ميگذره و بچه ها بزرگ ميشن اميدوارم از تمامي لحظات با هم بودن بهترين استفاده رو بكنيد و شاد باشيد متاسفانه عكسها باز نشد كه ببينم
مامان عليرضا
پاسخ
بله واقعا زمان زود میگذره طوری که آدم واقعا نمیتونه گذرش رو متوجه بشه ممنون بابت دعای قشنگت گاهی برای خود من هم پیش میاد که عکسای دوستان رو نتونستم ببینم.در هر صورت ممنون عزیزم
مامان آني
27 مرداد 93 9:22
آخر سر تونتم عكسها رو ببينم نوش جونت عليرضا جون(نوشمك) چقدر هم بامزه شده با اين شال قدم اين دوتا فرشته نازم مبارك و البته ماشاا...
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون که دوباره بهمون سر زدی تا عکسا رو ببینی ممنون خاله جون زنده باشی دوست گلم ماشاا... به دختر نازنین شما.ببوسش از طرف ما
شهاب کوچولو
27 مرداد 93 9:44
وبلاگ زیبایی داری. به ما هم سربزن. اگه دوست داشتی منو لینک کن تا با هم دوست بشیم.
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.ممنون عزیزم این نظر لطف شماست.با افتخار لینک شدید و به جمع دوستان علیرضا خوش اومدید
مهتاب مامان اریا
27 مرداد 93 10:50
سلام به الی عزیز میبینم که این پسملی منو دخمل کردی دخمل شدن هم بهش میاد جفدر دلم براش تنگ شده بیام ببوسمش هوارتاااااا ای جانم ماشالله داره دیگه داره بزرگ میشه باید هم به صحبت هم بیافته این شازده ممنونم که عکس دو قلو هارا گذاشتی
مامان عليرضا
پاسخ
سلام دختر عمه جون. آره بچم دختر شده و کلی هم انگار از شرایطش راضی بود و برعکس همیشه که زود از سرش در میاورد این بار به زور از سرش در آوردیم انشاا... همین روزا آریا جون هم برات سخرانی کنه و تو هم هی شالاپ و شلوپ ماچش کنی خواهش میکنم بابا این چه حرفیه عکسای بچه های پسر عمم رو گذاشتم
ارشیا
27 مرداد 93 15:47
ماشالله داداشی چه خوش اخلاقی شما و کلماتت هم که قند و عسله ....الهی بی بلا باشی همیشه
مامان عليرضا
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از اینکه به ما سر زدی و با محبتت شرمندمون کردی و ممنون بابت دعای قشنگت
الهه مامان مبین
27 مرداد 93 16:23
سلام به روی ماهت دوست جوووووووووووونی خودم . فدای اون کارهای جدید علیرضای قشنگم بشم من که اینقدر باهوش و فعاله هزار ماشاا.. . قربون اون حرف زدن و جمله بندی کردنت گل من . ای خدااااااااااااااااااااااااااااااا از دیدن عکسای ماهت هیچوقت سیر نمیشم . میدونی چرا ؟؟؟؟ چون خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم گل من . یه دنیا بووووووووووووووووووووووووووووووس برای دوست خوبم و پسمل نازممممممممممممممممممممم
مامان عليرضا
پاسخ
سلام الهه جونم.ممنون از این همه تعریفت که همیشه با این حرفای قشنگت منو پسری رو شرمنده میکنی ما هم شما رو خیلی دوست داریم پس به خاطر همین از طرف ما مبین جون رو ببوس
مامان شیرین خانم
28 مرداد 93 0:08
ماشاله به علیرضا جون ماشاله به دوقلو های با مزه و خوشگل خیلی بامزه و با حاله که حرفای بچه ها رو که متوجه نمی شی از هر طریقی بهت می فهمونن منظورشونو خیلی قشنگه خییییییلی. تازه هر روز شگفت زده تر از روز قبل می شی این فرشته های مهربون هر روز یه سورپرایز قشنگ برامون دارنایشاله همیشه شاد و سالم از کنار هم بودن لذت ببرید
مامان عليرضا
پاسخ
ماشاا... به دختر نازنین و مهربون شما دوست گلم واقعا حس های جالب و قشنگی رو دارم تجربه میکنم که حتی یادآوری اونا هم خنده روی لبم میاره ممنون بابت دعای قشنگت دوست جونم.ببوس شیرین عسل خاله رو
مينا مامان اميرعلي
28 مرداد 93 11:00
سلام گلم...ماشالله پسرت هرروز آقاتر ميشه و خوشگلتر... دوقلوهاتونم ماشاا... نازن خدا حفظشون كنه... ممنون كه بهمون سر ميزني
مامان عليرضا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون این نظر لطف شماست خدا امیر علی جون رو هم برای شما حفظ کنه ما هم از شما ممنونیم که به ما سر میزنید
مامان دانیال&ویانا
28 مرداد 93 14:05
سلام به گل پسر شیرینمون علیرضا و مامان گلش قربونتون برم من شرمنده من اینقدر بد شدم و دیر دیر سر میزنم ولی شما اینقدر خوبید و همیشه جویای احوالمونین شرمنده آبجی جونم تمام کامنتای پر مهرت اومده ولی از اونجایی که من 70تا کامنت تایید نشده دارم و اصلا حال تایید ندارم هنوز کامنتتون در دست تایید میباشدالهی فدای پسر شیرین زبونمون بشم من قربونت برم که گفتی آب میخوام عااااااااااااشقتمهزار ماشالا بهت عزیزم خیلی زود جمله گفتیعاشقتم جیمگیلی بلای شیطون چه جوجوی بدی که تمام وسایل خونه رو میبرهقربون اون نوشمک خوردنت و جارو زدنت و ساندیس خوردنت بشم منننننننننننننن خدا حفظت کنه عسل شیرینم
مامان عليرضا
پاسخ
سلام محبوبه جون.این چه حرفیه میزنی گلم شما محبتت رو به ما ثابت کردی خوبه گفتی وگرنه دیگه داشتم کم کم از دست این نی نی وبلاگ قاطی میکردم انشاا... که حالت بیاد سرجاش آبجی جونم نظرات مردم رو تایید کنی و سر کارشون نذاری خدا نکنه خاله جون مهربون. آره خاله جون خیلی جوجوی بدیه هر چی من دوست دارم رو میبره و دیگه نمیاره خدا دانیال جون و ویانای خوردنی رو هم حفظ کنه از طرف من حسابی ببوسشون
مامان شیرین خانم
29 مرداد 93 0:29
عزیزم تلگراف داشتی از من، کنترل کردی؟
مامان عليرضا
پاسخ
بله عزیزم الان دیدم ممنون
ابجی سجا
29 مرداد 93 11:52
سلام اشكال نداره خاله جون ماهم دلمون براتون تنك شده بود خيلي خوش اومدين
مامان عليرضا
پاسخ
قربون تو دختر مهربون
ابجی سجا
29 مرداد 93 11:52
کوه میشوم برایت... یک بار بگو دوستت دارم تا هزار بار تکرارش کنم
الهه مامان مبین
29 مرداد 93 19:30
خصوصیجات داری گلممممممممممممممممم
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم دوست جونیم
خاله سانی
30 مرداد 93 19:09
الهیییییی قربون شیرین زبونیات عزیزمچه خوب که خودش گفته شال سر کنه ما خودمونو کشتیم بنیتا چند دقیقه سر کنه ازش عکس بگیریم مگه گذاشت خیلی عکسای خوشگلی گرفتین دوقلوها هم خیلی نازن خدا حفظشون کنه
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله سانی بابت مهربونیاتشانسی بود گلم وگرنه علیرضا هم نمیذاره چیزی رو سرش باشه خدا بنیتا جون رو هم برای شما حفظ کنه
مامان حدیثه سادات
1 شهریور 93 6:30
سلام عزیزم ممنون که بهمون سر زدی. قربونش بره خاله که اینقدر با مزه و شیرین زبون شده عزیز دلم امیدوارم همیشه لبت خندون باشه. وااااااااااااای عکسات چقدر با نمک بود جارو میزنی ؟؟؟؟ زنده باشی
مامان عليرضا
پاسخ
سلام دوست عزیز خودم.این چه حرفیه بابا نا سلامتی رفیقیما مرسی خاله جون این نظر لطف شماست.بله خاله جون من این همه کمکشون میکنم ولی نمیدونم چرا وقتی جارو رو به در و دیوار و بوفه میزنم دعوام میکنن و جارو رو ازم میگیرن
مامان طاها
2 شهریور 93 19:41
خوب مامانی تعجب نداره پسرت آب میخواد دیگه. قربونت بشم خاله که کمک مامانی میکنی و جارو میکشی
مامان عليرضا
پاسخ
جمله بندیش برام جالب بود مامانی انقدر پسر خوبی دارم من طاها جونمو ببوس
ابجی سجا
4 شهریور 93 21:17
هیچکس بر نیمکت پارک تنهایی نمینشیند یا یار در بر است یا یاد یار در سر تقدیم به تو که یادت همیشه و هرجا با منه
ابجی سجا
4 شهریور 93 21:18
فدات عزيزم