پسر گلم انقدر تو این چند وقته سرمون شلوغ بوده که نمیدونم از کجا برات بگم.حتی تو این چند روزه وقت نکرده بودم نظرات دوستای گلمون رو تایید کنم که بابت این موضوع از همشون معذرت میخوام. اول اینکه بابا محسن که تصمیم گرفته بود کمد دیواری های خونمون رو عمض کنه و دوستشم اندازه ها رو گرفته بود و در حال تهیه ی خواسته ی ما بود در عرض کمتر از یه هفته کارش رو آماده کرد و بهمون زنگ زد که بیاد برای نصب.بابا محسن که دوشنبه برگشت رفتیم خونه و همه یکمد ها رو خالی کردیم وسط حال.چون تصمیم داشتیم اتاق خودمون رو با اتاق شما عوض کنی تمام اتاق ها رو هم آوردیم مجدد وسط حال که اگه روم میشد تصویر اون وا نفسای خونمون رو بذارم همه به حالم گریه میکردن که اون همه خون...