علیرضا در آرایشگاه
سلام قشنگم. امروز بعد از ظهر با مامان راضی بردیمت بیرون تا هم من بعد از مدت ها برای خودم خرید کنم هم شما یه هوایی بخوری.توی راه که داشتیم میرفتیم چشمم خورد به یه آرایشگاه مردونه که توش ماشین شارژی داشت.مدتها بود که تو فکر این بودم که ببرمت و موهات رو کوتاه کنم.خونه چند بار تلاش کرده بودیم و هر بار نصفه نیمه ولش کرده بودیم.با آرایشگرش که صحبت کردم و موهات رو دید گفت میتونه کوتاهش کنه.رفتیم و من یه دوری توی مغازه ها زدم و موقع برگشت پشیمون شده بودم که ببرمت حتی از کنارش رد هم شدیم ولی دوباره برگشتیم و تصمیمم رو عملی کردم. توی ماشین نشوندیمت و خیلی سریع شروع کردی به چرخوندن فرمون و کلی هم ذوق کردی.تا اینکه برات پیشبند بستن و شروع کردی به...