علیرضا و این مدتی که گذشت به روایت تصویر
سلام فندق خشمزه ی طلایی مامان. انقدر جیگر شدی و کارای بامزه میکنی که اگه بخام همشو برات اینجا همون موقع بنویسم باید لب تابم رو بندازم گردنم و باهاش راه برم.درضمن انقدر شیطون شدی که تا ازت غافل میشم یه خرابکاری جدید کردی و منو تا ساعتها برای جبرانش درگیر میکنی . این چند وقته که مسابقات اینچئون رو پخش میکرد درگیر احساسات گذشتم شده بودم و بسی زیاد غصه خوردم و حسرتم خوردم و کلی هم آه کشیدم که ای کاش اون موقع که همه اصرار میکردن که توی مسابقات انتخابی شرکت کنم شرکت میکردم تا شاید الان منم اونجا بودم ولی صد حیف که هر بار برای مسابقات انتخابی بنده درگیر یکی از جشن های مهم زندگیم بودم و نشد که بشه .یاد استادم افتادم چقدر دلم براش تنگ شده.کاش ب...