عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

به جا مانده از شیطنت های علیرضا در پست قبل

1393/7/2 1:30
نویسنده : مامان عليرضا
513 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  عزیز دلم.

امروز داشتم کارای روزانتو نگاه میکردم دیدم کلی کار مهم دیگه یاد گرفتی و برات ننوشتم.بس که فکرم آزاده شاکیگفتم بذار تا دوباره یادم نرفته و خوابی برات بنویسم.

_بازی کلاغ پر و یاد گرفتی و انگشتت رو روی زمین میذاری و هر چی بهت میگیم میگی پ و بعدش بلافاصله از جات بلند میشی و شروع میکنی به دست زدن و ما هم باید شعرش رو بخونیم و وسط شعر دوباره دستت رو میذاری زمین و از اول مراحل باید طی بشه.

_لی لی حوضک رو هم خیلی دوست داری و توی این بازی هم عاشق منه منه کله گنده هستی و انگشتمون رو میکنی.

_هو هو چی چی رو خیلی بامزه بازی میکنی و پشت لباسامون رو میگیری و  میگی چی چی و بایه لبخند تاز دنبالمون میای و پاهات رو محکم میکوبی زمینبغل.

_تازگیا خوردن غذا با چنگال رو یاد گرفتی.از اول میونه ی خوبی با قاشق نداشتی ولی تا دلت بخواد عشق چنگالی.توی مدت مریضیت که بهت سیب زمینی آب پز میدادم برات میزدم سر چنگال تا بخوری از اون موقع یاد گرفتی.امروز داشتم بهت میوه میدادم که چنگال رو از دستم گرفتی و با یکم تلاش میوه رو زدی سرش و گذاشتی توی دهنت و برای خودت دست هم زدی و منم که بی طاقت کلی چلوندمت و بوست کردم.

_صدای پیشی و هاپو و جوجو رو بلدی.چند روز پیش داشتی کارتون جرالد رو میدیدی که بعد کارتون دیدم هی میگی بن بن (bon bon) یه ذره که دقت کردم دیدم صدای خود جرالد رو در میاری که هی میگه (boynd boynd)از اون روز هر وقت میگم جرالد چی میگه سریع میگی بن بن.

_از خوردن ویتامین و آهن و شربت کلسیمت فراری هستی.توی این دوهفته به خاطر اینکه مریض بودی بهت ندادم و الان دو شبه دوباره بهت میدم که هر بار با کلی گریه و زاری و ریختن شربت ها روی دست و پای منو بابا به کارمون خاتمه میدیمدلخور

_صبحا که از خواب بیدار میشی بعد از خوردن صبحانه و تعویض پوشک و لباس حتما باید بری دم در خونه ی شبنم اینا و درشونو بزنی و با صدای بلند داد بزنی شب ب(shab ba)اونم در و باز کنه کلی قربون صدقت بره و بوست کنه بعد ما دوتا جلوی در وایستیم و شما هی بری خونشونو دوباره بیای توی راهرو بعدش بیای خونه ی خودمون.حدودا تو دقیقه بیست بار این کار رو انجام میدی.(خیلی بهت وابسته شدن و حداقل روزی دوبار رو میان دنبالت و میبرنت)

_هیچ کس جرات نداره از دست شما بره حموم.چون پشت در حموم تا برگرده گریه میکنی.شخص اصلا مهم نیست و نیت شخص که حموم کردنه برات مهمه.عاشق حموم و آب بازی هستی.تازگیا هم تا یکی میره حموم توی گریه سرت رو با دستات میشوری و به حموم اشاره میکنی و میگی حم.

چند روز پیش بعد از ظهر که از خواب پاشدی یه دفعه (هنوز سر جات بودی و بلند نشده بودی)گفتی شام .منم فکر کردم گرسنه ای آخه ناهارنخورده بودی.بماند که چقدر در حین گرم کردن غذا قربون صدقت رفتم که شام خواسته بودی و تمام مدت داشتی نق میزدی و منو میکشیدی.منم که فکر میکردم از گرسنگیته تند تر غذاتو آوردم اما تا نشستم که بهت غذا بدم دستم رو با گریه گرفتی و کشون کشون منو بردی جلوی در حموم و شروع کردی سرت رو شستن با اون دستای کوچولوت.تازه اون موقع بود که فهمیدم منظورت از شام شامپو بوده نه غذاخندهو مجددا تمام مراحل چلونده شدن و موچیدنت از اول تکرار شد و یه حموم جانانه جایزه گرفتی.

خلاصه که کارهات زیاده و ماشالا هر روز بیشتر از روز قبل میشن و اگه وقت بشه خیلی دوست دارم برات با تاریخ دقیق بنویسم ولی افسوس که نمیتونم.چقدر همین الان که داشتم اینا برات مینوشتم غصه خوردم که روز دقیقشون یادم نبود.

شبت بخیر پسرم و خوابای خوب خوب ببینیNight

پسندها (9)

نظرات (14)

مينا مامان اميرعلي
2 مهر 93 11:50
الهي...آفرين به اين پسر كه اين همه كاراي خوب رو زودتر ياد گرفته ايشالله هميشه موفق باشي پسر گل
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون
مریم مامان آیدین
2 مهر 93 12:16
جوجووووووووووو......بزار اول عصرونه بخوری بعد بری شام قربون اون حم گفتنت....ایشالا تا آخر همینجور عشق حم و تمیز باشی نی نی ای جوووووووووووونم آیدین هم عاشق اون کله گنده بود الهام جونم خیلی ببوس این جوجوی مارو
مامان عليرضا
پاسخ
خاله جونم من اصلا عصرونه هم نمیخواستم چه برسه به شام.من فقط میخواستم برم حم و شامپوم رو میخواستممامانم اصرار داشت که من گرسنمه ایشالا خاله جون.مامانم یکی از آرزوهاش همینه قربون آیدین عزیزم برم.فدای تو مریم جون شما هم عزیز دلم رو ببوس
ابجی سجا
2 مهر 93 15:16
دوستت دارم هایت را به کسی نگو نگه دار برای خودم من جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام
ابجی سجا
2 مهر 93 15:16
الهام
3 مهر 93 11:01
فدای علیرضا جون با این همه کارهای جدیدی که یاد گرفته هر وقت میام وبتون الهام جون خاطرات قبلی علیرضا برام زنده میشه چون ما با یک تأخیر فاز میخونیم علیرضای نازم و از طرف من ببوس
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون خوشحالم که یاد آور روزهای شیرینتون میشم.خدا علیرضا جون رو برات نگه داره شما هم گل پسرت رو ببوس
اقازاده
3 مهر 93 11:05
انشالله همیشه سالم باشه منم دلم خداست بجلونمش
مامان عليرضا
پاسخ
زنده باشید عزیزم
مامان آقا محمد
5 مهر 93 18:07
سلام خدا حفظش کنه کی باشه محمد منم ان شاالله دنیا بیاد و منم از شیطونیاش براتون بگم
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.سلامت باشی عزیزم. خدا محمد عزیزمون رو هم حفظ کنه و ایشالا که صحیح و سالم بیاد توی بغلت و ما رو هم توی شادی هات شریک کنی
خاله سانی
5 مهر 93 21:57
ای جونم این کارش که دنبال هرکی حموم بره میره دقیقا مثل بنیتاسعزیزمم چه بازیای خوشگلی یاد گرفتی و چه بانمک بازیشون میکنیبچگی 2 هفته ویتامین نخورده فکر کرده دیگه تموم شده و راحت شده ببوسین علیرضا جونو
مامان عليرضا
پاسخ
فدای بنیتا جون.ایشالا بزرگم که میشن عشق حموم باشن و اذیت نکنن. عاشق بازی یاد گرفتناشونم بعدام بازی کردنشون.خیلی نازن کارای بچگی امان از ویتامین خوردنش که داغونمون میکنه تو هم دختر نازم رو ببوس
مامان دانیال&ویانا
7 مهر 93 9:43
ای جونه دلم قربونت برم جوجوی خوشگلم وای خاله دورت بگرده که عاشق حمومی چقدر خوشم میاد از نی نی هایی که آب بازی دوست دارنوای خواهر اون قسمت شام خیلی بامزه بود و تصورت تو اون لحظه از خنده ترکیدم هزار ماشالا بهت که اینقدر باهوشی منم جای مامانت بود روزی هزار بار موچت میکردم و میچلوندمت
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون اتفاقا منم عاشق نی نی های عاشق آبم همین که خندیدی برای ما بسی ارزشمند بود این نهایت مهربونی شماست خاله جون
مامان آني
7 مهر 93 18:06
الهي فداي اين گل پسر شيطون و بلا كه اين همه كارهاي خوب خوب بلده آرام منم از ويتامين و اهن فراري شده و همش گريه ميكنه انشااله هميشه شاد و سرحال باشه
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون بچه ها که بزرگتر میشن و متوجه مزه ها میشن کار ما ها رو سخت تر میکنن بابت دارو خوردن ممنون دوست خوبم
سحرمامی آرتین
8 مهر 93 9:18
♥Iloveyou♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥
ابجی سجا
8 مهر 93 12:34
لبخند زدی بهار با آن آمد یک باغ پر از نرگس و ریحان آمد ای دست بلند آسمان در دستت من نام تو را خواندم و باران آمد
ابجی سجا
12 مهر 93 10:33
ﺍﻣﺮﻭﺯﻫﻢ ﺑﺎ “ﺑﻰ ﺗﻮ” ﺑﻮﺩﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ “ﯾﺎﺩﻡ” ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ
مامان حدیثه سادات
12 مهر 93 11:47
خصوصی داری گلم