به جا مانده از شیطنت های علیرضا در پست قبل
سلام عزیز دلم.
امروز داشتم کارای روزانتو نگاه میکردم دیدم کلی کار مهم دیگه یاد گرفتی و برات ننوشتم.بس که فکرم آزاده گفتم بذار تا دوباره یادم نرفته و خوابی برات بنویسم.
_بازی کلاغ پر و یاد گرفتی و انگشتت رو روی زمین میذاری و هر چی بهت میگیم میگی پ و بعدش بلافاصله از جات بلند میشی و شروع میکنی به دست زدن و ما هم باید شعرش رو بخونیم و وسط شعر دوباره دستت رو میذاری زمین و از اول مراحل باید طی بشه.
_لی لی حوضک رو هم خیلی دوست داری و توی این بازی هم عاشق منه منه کله گنده هستی و انگشتمون رو میکنی.
_هو هو چی چی رو خیلی بامزه بازی میکنی و پشت لباسامون رو میگیری و میگی چی چی و بایه لبخند تاز دنبالمون میای و پاهات رو محکم میکوبی زمین.
_تازگیا خوردن غذا با چنگال رو یاد گرفتی.از اول میونه ی خوبی با قاشق نداشتی ولی تا دلت بخواد عشق چنگالی.توی مدت مریضیت که بهت سیب زمینی آب پز میدادم برات میزدم سر چنگال تا بخوری از اون موقع یاد گرفتی.امروز داشتم بهت میوه میدادم که چنگال رو از دستم گرفتی و با یکم تلاش میوه رو زدی سرش و گذاشتی توی دهنت و برای خودت دست هم زدی و منم که بی طاقت کلی چلوندمت و بوست کردم.
_صدای پیشی و هاپو و جوجو رو بلدی.چند روز پیش داشتی کارتون جرالد رو میدیدی که بعد کارتون دیدم هی میگی بن بن (bon bon) یه ذره که دقت کردم دیدم صدای خود جرالد رو در میاری که هی میگه (boynd boynd)از اون روز هر وقت میگم جرالد چی میگه سریع میگی بن بن.
_از خوردن ویتامین و آهن و شربت کلسیمت فراری هستی.توی این دوهفته به خاطر اینکه مریض بودی بهت ندادم و الان دو شبه دوباره بهت میدم که هر بار با کلی گریه و زاری و ریختن شربت ها روی دست و پای منو بابا به کارمون خاتمه میدیم
_صبحا که از خواب بیدار میشی بعد از خوردن صبحانه و تعویض پوشک و لباس حتما باید بری دم در خونه ی شبنم اینا و درشونو بزنی و با صدای بلند داد بزنی شب ب(shab ba)اونم در و باز کنه کلی قربون صدقت بره و بوست کنه بعد ما دوتا جلوی در وایستیم و شما هی بری خونشونو دوباره بیای توی راهرو بعدش بیای خونه ی خودمون.حدودا تو دقیقه بیست بار این کار رو انجام میدی.(خیلی بهت وابسته شدن و حداقل روزی دوبار رو میان دنبالت و میبرنت)
_هیچ کس جرات نداره از دست شما بره حموم.چون پشت در حموم تا برگرده گریه میکنی.شخص اصلا مهم نیست و نیت شخص که حموم کردنه برات مهمه.عاشق حموم و آب بازی هستی.تازگیا هم تا یکی میره حموم توی گریه سرت رو با دستات میشوری و به حموم اشاره میکنی و میگی حم.
چند روز پیش بعد از ظهر که از خواب پاشدی یه دفعه (هنوز سر جات بودی و بلند نشده بودی)گفتی شام .منم فکر کردم گرسنه ای آخه ناهارنخورده بودی.بماند که چقدر در حین گرم کردن غذا قربون صدقت رفتم که شام خواسته بودی و تمام مدت داشتی نق میزدی و منو میکشیدی.منم که فکر میکردم از گرسنگیته تند تر غذاتو آوردم اما تا نشستم که بهت غذا بدم دستم رو با گریه گرفتی و کشون کشون منو بردی جلوی در حموم و شروع کردی سرت رو شستن با اون دستای کوچولوت.تازه اون موقع بود که فهمیدم منظورت از شام شامپو بوده نه غذاو مجددا تمام مراحل چلونده شدن و موچیدنت از اول تکرار شد و یه حموم جانانه جایزه گرفتی.
خلاصه که کارهات زیاده و ماشالا هر روز بیشتر از روز قبل میشن و اگه وقت بشه خیلی دوست دارم برات با تاریخ دقیق بنویسم ولی افسوس که نمیتونم.چقدر همین الان که داشتم اینا برات مینوشتم غصه خوردم که روز دقیقشون یادم نبود.
شبت بخیر پسرم و خوابای خوب خوب ببینی