عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

هفته نامه ی علیرضا 3

1393/3/31 2:23
نویسنده : مامان عليرضا
777 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلی جون مامان خوبی ؟من میدونم که خدا رو شکر حالت رو به بهبودیه و انشاا... روز یکشنبه واکسنت رو با هشت روز تاخیر میزنیم.امیدوارم که اذیت نشی و تب هم نکنی چون واقعا دیگه توانایشو ندارم.

بریم سر این چند وقته که چی شده و چی قراره بشه!

از بعد از تولدت بگم:

جمعه:بابا حبیب اومد دنبالمون و اومدیم خونه ی مامان راضی.بابا محسن قرار بود شنبه صبح زود بره شمال ولی نشد.

شنبه:صبح که از خواب بیدار شدی تبت بالابود و منم ترسیدم.به چند تا درمانگاه زنگ زدم ولی تا عصر دکتر نداشتن.به بابا محسن زنگ زدم وقتی دیدم هنوز نرفته شمال قضیه ی شما رو براش تعریف کردم  و اونم زود خودشو رسوند و با هم رفتیم پیش دکترت.تشخیصش شروع سرما خوردگی بود برات دارو نوشت و گفت چیزی نیست.برگشتیم خونه ی مامان راضی و بابا که خیالش کمی راحت شده بود راهی شد بره شمال برای یه مدت طولانی(تا پایان امتحاناش)

بعد از رفتن بابا خوابیدی و بعد از ظهر بود که مامانبزرگ اینا برگشتن خونه.مهتاب و آریا هم اومدن و قرار شد تا یه هفته بمونن.

یکشنبه:از ساعت 2 نصفه شب تبت رفت بالا و شروع کردی به هذیان گفتن و بابا رو صدا میزدیچند بار با گریه های وحشتناک از خواب بیدار شدی و هر کاری میکردیم آروم نمیشدی.خیلی شبه سختی بود تا صبح هزار بار مردم و زنده شدم به پهنای صورتت اشک میریختی.اولین باری بود که اینجوری میدیدمت.صبح به بابا زنگ زدم بدون ملاحظه به اینکه از ما دوره و امتحان داره همه چیزو براش گفتم.بعد از اینکه درد دلام تموم شد تازه فهمیدم که چی کار کردم.زبانکده محصلطفلکی کلی غصه خورد.

تا شب تبت مدام کنترل میشد.لب به غذا نزدی و مدام شیر خوردی.تمام وجودم لحظه های آخر بی حس شده بود.ولی از اینکه شیر میخوردی خوشحال بودم.

دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه:اتفاق خاصی نیفتاد و همچنان درگیر بودیم تا غذا بخوری.

پنجشنبه:عمه طاهره چهارشنبه صبح عمل کرده بود و امروز بعد از ظهر مرخص میشد.تا عصر الکی دور خودمون چرخیدیم و ساعت 8 شب رفتیم خونه ی بابا ممدینا دیدنش.با دیدنت کلی ذوق کرد.نیم ساعت نشستیم و بعد رفتیم خونمون تا من یه سری وسایل بردارم.رفتم خونه دیدم بابا یه سری ظرف توی ظرفشویی گذاشته و نشسته .اونا رو شستم و در و قفل کردم و امودم تو ماشین تازه یادم افتاد چیزی برنداشتم ولی حس برگشت به خونه رو نداشتم.

جمعه:صبح رفتیم پایین خونه ی مامانبزرگ دیدم محبوبه و ماهان(دختر عمه ی من و پسرش )از قزوین اومدن.اومده بودن دنبال عمه اشرف(عمه کوچیکه ی من).کمی پیششون نشستیم و بعد رفتیم خونه ی مامان رباب.تا ساعت 7 اونجا بودیم و بعد از برگشتن ما عمه اینا هم خداحافظی کردن و رفتن.اومدیم بالا و منو خاله زهرا مشغول درست کردن امو رایس شدیم(چند روزی هست که منو خاله مشغول دیدن سریال شاهزاده ی زیر شیروانی البته برای بار چندم هستیم.غذای محبوب شخصیت های فیلم امو رایسه ما هم که عاشق تنوع و غذای کره ای تصمیم گرفتیم درست کنیم.عکساشو برات میذارم)بعد از خوردن امو رایس ستایش دیدیم و شما رو با زور خوابوندیم.

راستش این چند وقته خیلی دل و دماغ برای نوشتن ندارم .این پست رو هم برای اینکه یه چیز تقریبی از این مدت برات مونده باشه نوشتم.ولی با تموم این اوصاف بدون که کلی مامان دوست داره.

برای دیدن عکسا زحمت بکش بیا ادامه ی مطلب:

عکسای این چند روزه در پوزیشن های مختلف

لحظه ی انتظار در پشت در بسته ی دستشویی و لحظه ای بعد از آن

ببین شازده پسر چه لمی دادی

راننده کوچولو

خوابت در این چند روز

اینم امو رایس منو خاله با مراحل پخت(خوشمزه بود و ما هم خوشمون اومد و احتمالا بیارم جزو منوی غذامون)

مخلوط برنج و سیب زمینی و کالباس و فلفل دلمه ای و هویج(به جای کالباس میشه از گوشت هم استفاده کرد)

تخم مرغ زده شده:

ریختن مواد در وسط تخم مرغ:

پیچش تخم مرغ دور مواد  و سرو غذا:

 

 

پسندها (15)

نظرات (16)

الهه مامان مبین
31 خرداد 93 2:37
خصوصی بیا عسل دوستم
الهام مامان علیرضا
31 خرداد 93 7:55
علیرضای عزیزم خدا روشکر که حالت بهتره چقدر گرفتار بودی خواهر جان با این تب واقعا سخته علیرضا زیاد تب نداره ولی هنوز سرفه می کنه من و باباش هم گلودرد خفیف داریم فکر می کنم از علیرضا ویروس گرفتیم ماشاله به گل پسر که روی پای خودش ایستاده وااای چقدر ناز خوابیدی علیرضا جون
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون. داغون شدم الهام جان انشاا... که بلا دور باشه و شما هم سریعتر خوب بشید مرسی خاله جون مهربون از این همه تعریف البته ناز خوابیدنمون شکار لحظه هاست و به دقیقه نمیکشه
سحر مامان یسنا
31 خرداد 93 11:58
عزیز خاله تو چقدر شیرینی دوستتدارم علیرضا جون
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون
الهه مامان مبین
31 خرداد 93 15:42
الهی همیشه همیشه سلامت باشی علیرضای خوشگلم . مامانش خسته نباشی . ایشاا.. وقتی پسر نازمون بزرگ شد قدر زحمات مامانی رو میدونه . عکساشم خیلی خوشگل بودند .
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون سلامت باشی دوستم.انشاا... همه ی بچه ها قدر دان زحمات پدر و مادرشون باشن فدات عزیزم
ابجی سجا
31 خرداد 93 16:36
وقتی عبارت " خدا را به یاد داشته باش " را می خوانم در ذهنم و در قلبم گزینه " همیشه " را برایش تیک می کنم . . .
مریم مامان آیدین
31 خرداد 93 16:41
الهام جونم خدارو شکر که حال علیرضا جونم بهتره ایشالا بعد این امتحانا روزای خوب و خوشی با هم داشته باشین جوجو مریضش هم خوشگل و خوش خنده ست و چه غذای خوشگلی و خیلی هم خوش مزه به نظر میاد نوش جونتون
مامان عليرضا
پاسخ
آره خدا رو شکر حالش خیلی بهتره و فقط سینش خس خس میکنه انشاا... راستش خیلی خسته شدم این چند وقته همش از هم دور بودیم باور کن اگه این خنده هاش نبود دق میکردم جاتون خالی خوشمزه بود ولی دفعه ی بعد باید توش یه کم دخل و تصرف کنم.
مامان شیرین خانم
1 تیر 93 0:27
آخی قربونش برم.یعنی وقتی بچه مریض می شه هیچی نمی خوره ها بدترین لحظات زندگی آدم می شه. خدا رو شکر این شیر هست.ایشاله زود خوب بشی و هیچ وقت مریض نشی همیشه سالم و سلامت و زبر و زرنگ باشی گل پسر.
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم.توی این چند وقته حسابی داغون شدم خواهر. ممنونم بابت دعای قشنگت انشاا... هیچ بچه ای مریض نشه شیرینم رو ببوس مامانی
مامان اعظم
1 تیر 93 21:33
عزیزم....بد نبینی خاله... مامان هنرمند و باسلیقه نوش جونتون
مامان عليرضا
پاسخ
سلامت باشی خاله جون. شرمنده میکنی عزیزمزنده باشید
منوص
2 تیر 93 22:32
سلام عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه تبریک میگم میخوام یه سایت بهت معرفی کنم خیلی به دردت میخوره هم کلی مطالب علمی داره هم پزشک انلاین داره هر سوالی باشه جواب میدن وکلی مسابقه وجایزه داره حتما خوشتون میاد یه سری بزن ثبت نامشم خیلی راحته لینکشو میزارم براتون انشاا... مفید باشه http://www.madarclub.com/fa/apply/manoos
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون عزیزیم.حتما سر میزنم.
مامانی
3 تیر 93 2:39
سلام ، بسی خوشحال و شادمان گشتم از اینکه دیدم شما اومدی به وبلاگ تازه تاسیس خانوادۀ ما خیلی خوب مینویسین ، خدا کنه من هم بتونم! نی نی م دنیا بیاد دیگه شروع میکنم به نوشتن و عکس گذاشتن از شخص نی نی تا قبل از اون از وسایلاش میگذارم! من لینکتون کردم موفق باشید و سربلند
مامان عليرضا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم از تعریفت.امیدوارم که زایمان راحتی داشته باشی. ما هم شما رو با افتخار لینک کردیم
مامان آني
4 تیر 93 14:51
هميشه سالم وسلامت باشيد خوشحالم كه حال شازده پسر بهتر شده
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.انشاا... هیچ بچه ای مریض نشه
مامان الهام
5 تیر 93 0:38
عزیزم انشاالله هیچ وقت مریض نشی میبوسمت
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامی آرتین
5 تیر 93 9:02
به به به چه عکسای خوشملی...چه آقاپسرنانازی. جیگرخاله چرابه وب آرتین نمیای؟
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون. خاله مامانم وایمکسش رو خونه ی مامان بزرگم جا گذاشته بود از تکنولوژی دور بودیم
ابجی سجا
7 تیر 93 18:09
خاله جون خوش اومدين..
هانیه مامان پارسا کوچولو
7 تیر 93 20:10
در خلوت شب ز حــق صـدا می آید / از عطر سحر بوی خدا می آید با گوش دگر شنو به غوغای سکوت / کز مرغ شب ، آواز دعا می آید . . . ماه رمضان مبارک عزیز خاله چقد ناز میخندی
مامان عليرضا
پاسخ
این ماه بر شما هم مبارک ممنون خاله جون
آیدا
8 تیر 93 22:38
سلام وب قشنگی داری ما شالله چقد نازه حتماً اجباری به ما هم سری بزنید و نظر بدهید من که پسندیدم
مامان عليرضا
پاسخ
سلام ممنون عزیزم لطف داری. حتما میایم.