عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

علیرضا به روایت تصویر در این هفته هایی که گذشت

1393/9/17 18:03
نویسنده : مامان عليرضا
1,963 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل نازم.ببخش مامان رو که دیر میام و برات پست کمتر از گذشته میذارم.یه ذره  شرایط روحیم به خاطر مشکل مامان راضی ریخته بهم و از طرفی هم کارم زیاد شده و کمتر فرصت میکنم برات بنویسم.عکسای شمال و این چند وقته رو برات میذارم و ایشالا بعد از واکسن 18 ماهگیت یه پست مفصل و توپ و پر عکس و خوشمل برات میذارم.تا اون موقع هم از همه ی دوستانی که میان وبلاگمون و دوستمون دارن و بهمون سر میزنن میخوام که برای سلامتی مامانم دعا کنن.

اینبار موقع رفتن عقلم رسید و کریرت رو با خودمون بردیم و مثلا صندلی ماشین شد(موقع خرید تاکید موکد داشت فروشنده که این صندلی ماشین هم میشه و نیازی به خرید جداش ندارید.البته خدایی برای ما کار راه اندازه و کفایت میکنه)

و اینگونه بود که من در این سفر لذت بیشتری از جاده بردم و شما هم در آرامش بیشتری خوابیدی و مدام تو بغل من این دست و اون دست نشدی.

تا جلوی در ویلا خواب بودی و بعد از رسیدن سریع ندای دد سر دادی و تو حیاط موندی.

همین طور که تو عکس هم معلومه بلافاصله مبین نتمون رو وصل کردم و در زمانی که بابا داشت ازت این عکس رو میگرفت من داشتم دنبال لب تاب میگشتم که کاشف به عمل اومد که جا گذاشتیمکچل

توی حیاط موقع گشت زدن با دیدن بلال ها آوای ba ba سر دادی و این شد که بابا برات کندشون و این یکی از همین محصولات کشاورزی ماست که برای صادر کردن این محصول به خارج از کشور و اینکه توسط کدوم شرکت صادر بشه پشت در ویلا بعد از دیدنش دعوا بود و ما به هیچ کدوم ندادیم و دادیم شما خوردیخندونک

از سری بازی های خود کشف کنندت در شمال قابلمه بازی بود که سایزهای مختلفش رو میاوردی و توشون میشستی.واین بازی فوق العاده باکلاست رو  شبی که خونه ی عمو رضا اینا دعوت بودیم هم با رفتن بر سر کابینتاشون اجرا کردی و اینگونه بود که همه فهمدن تو چقدر بازی های با کلاس بلدیخندونک

بستنی خوری زورکی که اولش نمیخوردی و بعدش هر کاری کردیم بهون نمیدادی و تا روز آخری که شمال بودیم میرفتی کنار یخچال و بازم  ba ba میکردیخندونکیعنی دایره ی لغاتت منو کشته بس که گستردس.

با باز شدن هایپر می نزدیک ویلامون بزرگترین مشکلمون که خرید از تهران بود حل شد و این شمایی در حال هل دادن چرخ خرید و کلی خوشحال بودی جیغ و داد میکردی چون مثل هایپر تهران شلوغ نبود و کلی هم خاطر خواه پیدا کردیزیبا

واینم خرید خودت که طبق گفته ی بابا دمپایی رو برداشته بودی و داشتی میرفتی برای خودت.البته بعدا خریدت رو به کوچکترین سایز ممکن تغییر دادیم که گمونم به درد سال دیگت بخوره ولی چون انتخاب خودت بود نخواستم رنگ و مدلش رو عوض کنم.

بقیه ی عکسهای شمالمون:

طبیعت زیبای پاییزی شمال:

اینم تریپ به قول بابا بچه زرنگیخنده

فضول مامان چشمت دنبال این چند تا لیوان منه.اونایی که شکستی بستت نبود؟متفکر

کارتون دیدنت رو عشقه:

واما این حالتت که منو کشت.خودجوش اومدی و لم دادی و خیار های توی ظرف رو خوردیبغل

نارنگی پوست کردن که این روزها از کارهای مورد علاقت شده طوری که اگه بریم مهمونی تا زمانی کل نارنگی های موجود در ظرف رو سوراخ نکنی و پوست نکنی و به خورد همه ندی بیخیال نمیشی و اینگونه است که آبرو و شرفمون رو میبریشاکی

گیر داده بودی تا آریا بشینه پیشت وقتی گذاشتیم پیشت کلی خوشحال شدی و ذوق کردی.بعدا که داشتم عکسا رو میدیدم دیدم داری بهش اینجوری نگاه میکنی.قربونت برم مگه طفلی چیکارت کرده؟قه قهه

اینم فرفروک ناناز من که عاشقشم مخصوصا وقتی گریه میکنه خیلی بامزه میشه.هنوز عکسی از این حالتش ندارم به محض شکار تقدیم میکنم(از مامان گلش هم تقاضا دارم اگه شکار لحظه فرمودن تقدیم اینجانب هم کنن تا لحظات شادی رو با هم سپری کنیم.طفلی بچه هر وقت گریه میکنه همه میخندن.خنده)

بازی با نازنین زهرا که ساعتها با جیغ و خنده همراه بود تا دوتا آفلاین شدید و جماعتی رو به خواب بردیدگیج

خوشتیپ مامان که بعد از اینکه از خواب بیدار شده بود با این صحنه ی فجاهت بار رو به رو شده بود و دنبال مقصر میگشت و هی میگفت آخ آخ هن.

البته این کندو کاو بعد از رفتن منو علیرضا تا وسط حال و از طرف دیگه تا وسط اتاق خواب پیش روی کرده که عکسی ازش در دسترس نیستو همسر محترم قول دادن تا قبل از اومدن ما به خونه خونه مثل روز اولش بشهشاکیالبته همسری خونه رو به همون حالت رها فرموده و به سمت شمال جهت کسب علم و دانش رفته و قراره احتمالا احتمالا پنجشنبه لوله کش عزیز که هم اکنون ایشون هم شمال در جوار همسری هستند قدم رنجه فرموده و لوله ها رو درست کنن و متقابل ایشون همسری هم منزل رو پاکسازی کنن!آیا ممکنه منزل ما با شرایط ما مثل روز اول بشه؟آیا من به روهای خوب سابق بر میگردم؟آیا من از پس این همه مشکل بر میام؟خطاغمناک

سایر عکسای خوشمل پسر که خونه ی مامان راضی گرفتم.تو این عکس اصلا آنت تلویزیون رو خراب نمیکنیا داری درستش میکنی بابا حبیب خراب کرده بوده.دروغگو

 جیگر مامان اینم از این چند وقتمون.

دعا برای مامان راضی یادت نره و بدون که خیلی همون دوست داریم پسر بامزه و نمکی مامان با اون چشمای مثل دکمه ی سیاهتبغلخب دیگه کلی قربون دست و پای بلوریت رفتم و الانم دیگه باید برم دنبال کار و بارم.موچ موچ یه عالمه هم برای پسری هم خاله های خوبش که تو این مدت باهامون بودنبوس

 پسر ناز مامان موقع نوشتن این پست 1 سال و 5 ماه و 24 روز سن داشتی.

پسندها (7)

نظرات (22)

مامان زهره
17 آذر 93 23:23
خدا رو شکر که فاصله تون با این همه زیبایی خیلی کمه دریا واقعا آرامش بخشه تا میتونی ازش لذت ببر عکسا خیلی قشنگن چه قدر خوب که زیاد عکس میگیری ،خداوند رو قسم میدم به مهربونیش مامان عزیزت رو هم شفا بده
مامان عليرضا
پاسخ
راستش قبلنا علاقم به شمال زیاد بود ولی الان به دلیل درس همسری و سختی هایی که با علیرضا تو راه دارم سعی میکنم کمتر برم.هرچند که این حالت عشایر بودن هم برام خیلی سخته عکس گرفتن رو خیلی دست دارم.مخصوصا از علیرضا و محیط اطرافش.دلم میخواد تمام لحظاتش رو براش به نحوی ثبت کنم.گاهی اوقات هم بعضی جاها از اطرافیان خجالت میکشم و کمتر عکس میگیرمولی در کل آرشیو زیادی از عکسای علیرضا دارم ممنون بابت دعای پر مهرت.انشالا. ببوس پارمیس خانوم نازم رو
مامان شیرین خانم
18 آذر 93 8:54
سلام عزیزم ماشاله، به این همه خلاقیت خیلی بازی با مزه ای هست قابلمه بازی یعنی عاشق کارهای خلاقانه بچه ها هستم حالا شیرین قابلمه ها رو برمی گردوند و روشون می ایستاد.شمال هم کلی قشنگه حالا البته از عکسایی که شما گذاشتین میگم. راستی نون و مواد غذایی بزارید توی فریزر و یخچال شمال خدایی نکرده مثل سال پیش نشهایشاله همیشه به شادی
مامان عليرضا
پاسخ
سلام دوست جونم.بله کاملا موافقم.خلاقیتشون خیلی بالاست و از کوچکترین وسیله ی دور برشون برای خودشون تفریح و سرگرمی میسازن.قربون شیرین جونم.میخواسته قدش بلند شه حتما ای بابا دوستم ما الان یخچال تهرانمون رو کاملا خالی کردیم.شمال خیلی بیشتر از تهران هستیم کار به خرابی نمیکشه ممنونم.ببوس دختر گلت رو
مریم مامان آیدین
18 آذر 93 16:04
سلام الهام گلم...خوبی دوستم الهی به وسعت قلب مهربونت و مادرانه زیبات باپسرکت و به مهربونی خودش برای خلقت این همه زیبایی مامانتو زود زود سالم و سلامت روونه بچه های خوبش کنه یعنی من قربون اون بستنی خوردنش برم....دایره لغات بچم خیییییلی هم گستر دهست.....نمیدونی اون به به چقدر مفهوم داره و چند تا باید ازش سوال کنی تا به گزینه درست برسی قربون اون دمپاییش برمآیدین هم درست همین دمپایی رو انتخاب کرد....فقط سورمه ای بود انتخابش....وتازه پوشیدو باهاش رفت بیرون عکس های پاییزی خیییلی قشنگ بود....یعنی ما جمعه پیش اشتباه کردیم نرفتیم شما؟؟؟؟من فکر میکردم دیگه پاییز شمال تموم شده خونه هم که کن فیکون شده.....تصور کن علیرضا رو ول کنی بره....چه حالی بکنه تو اون خاک ها آهان راستی عکس هی دریا هم عاااالی بود....ببوس پسرناز خودمو
مامان عليرضا
پاسخ
سلام مریم جونم.ممنون بابت دعای زیبا و سراسر احساست.آمین خدا نکنه عزیزم.تقریبا به اکثر چیزها میگه به و به یه سری های دیگه میگه پو که باید تو موقعیت و شرایطش باشی تا بفهمی چی میگه.البته مو رو از قلم انداختم.اکثر بغات علیرضا همین سه تا کلمه هست که خب با معنی میدونه و وقتی بهش میگیم سریع برامون میاره. قربون آیدین عزیزم.باز سلیقه ی آیدینی خیلی بهتره سرمه ای راحت تر با لباساشون ست میشه. اتفاقا همسری میگه خیلی قشنگ تر شده تا دیر نشده بدو برو.این عکسارو گذاشتم وسوست کنمتو وبت خوندم نرفتی برات غصه خوردم.ایشالا که میری کن فیکون برای یه دقیقشهتو همون یه ربعی که بیدار بود تا بریم خونه ی بابا بزرگش کلی کیف کرد فکر کن بخوام ولش بکنم تو اون وانفسایی که الان نمیدونم چه شکلی هم هست فدای مهربونیت مریم جونم.تو هم عزیز دلمو ببوس
مریم مامان آیدین
18 آذر 93 18:04
الـــــــــــــــــــــــــــــــــــــهی پست ثابت جدید مبارک چقدر آدم گیر میکنه علیرضا شبیه کدومتونه......دقیقا شبیه در دو علیرضا منصفترین بچه ایه که من دیدم و از مامان و باباش مساوی شباهت گرفته خیییییییییییلی خوشگله.....قربون پسرک مهربووووووووووووووونم
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون مریم جون. تو خانوادهامون دعواست که بچه شبیه کدوممونه(البته هفت پشت اونورترامونا)معمولا هم محسن بیشتر از من رای میاره آره بچم نخواسته هیچکدوممون رو ناراحت کنه نظر لطفته عزیزمخدا نکنه خاله مریم
مامان آني
19 آذر 93 2:16
دوباره سلام ممنون كه امشب به ما هم سر زديد بخدا منم حسابي سرم شلوغه و مهمون و قطعي اينترنت و كلي كار ديگه وقت نزاشته برام از گذاشتن پستام معلومه ديگه ولي خدايش گاها اومدم سر زدم ولي قطع و وصل شدن اينترنت و هنگ كردن اجازه نداده نظر بزارم رمز اون پستها رو هم نداشتم يعني رمز قبلي رو ميزدم ولي قبول نميكنه بهر حال خوشحال شدم كه خوبيد
مامان عليرضا
پاسخ
سلام آنی جون.میدونم این روزها همه گرفتار هستند.منم خدا شاهده از کسی توقع ندارم که بیاد و بهم سر بزنه.چه برسه به شما ها که دوستام هستید و قبلا حسن نیتتون رو بهم ثابت کردید عزیزم رمز جدید رو برات میفرستم عزیزم
مامان آني
19 آذر 93 2:18
سه باره سلام عكساي هر سه تايتون قشنگ بود به هر دوتاتون شبيه ولي چشماش مثل خودتونه و در كل عليرضا جون شبيه خودشه يعني براي خودش يه قيافه خاصي داره فكر خوبي بود منم اين كارو ميكنم
مامان عليرضا
پاسخ
بازم سلام عزیز دلم. خوشحالم از اینکه خوشت اومد و میخوای استفاده کنی ببوس گل دخترمون رو
مامانی
19 آذر 93 13:51
ای جونم علیرضا جونم خیلی نازی ممنونم که پیشم اومدی
مامان عليرضا
پاسخ
مرسی.نظر لطفتونه.خواهش میکنم
ابجی سجا
19 آذر 93 14:54
ااااااااااااااااااااااااااالهي ابجي فدات عزيزم
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه آبجی جون
ابجی سجا
19 آذر 93 14:54
قشنگى دلتنگی اینه که هر جا دلش بخواد سرک می کشه این لحظه قسمت تو بود …
مامان آنیسا
19 آذر 93 15:34
عزیزم
الهام مامان علیرضا
20 آذر 93 13:38
سلام الهام جون اول از همه بگم که به نظر من علیرضا خیلی خیلی شبیه خودته خواهر جان، خدا حفظش کنه عزیزم به به چه عکس های شمال زیباییپ واقعا عالی بود از اونجا که خدا می دونه مناظر شمال به ما می رسه ما رو راهی شمال نمی کنه بستنی خوردن شو عشقه و قابلمه بازی شو با دیدن هل دادن چرخ فروشگاه یاد کوچکی های علیرضا افتادم برات روزهایی خوش آرزو می کنم الهام جانم
مامان عليرضا
پاسخ
سلام الهام جان.ممنونم.خدا همه ی بچه ها رو حفظ کنه ایشالا شما هم تو تعطیلات بین ترم راهی بشید و یه هوایی عوض کنید و علیرضا جونم یه تنی به آب بزنه ممنونم عزیزم.منم برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم دوست خوبم. ببوس پسر گلم رو
مامانی
21 آذر 93 2:00
سلام ماشاالله بهش دلم باز میشه هر سری که میام اینجا موفق باشی هر سری میام به وبلاگ امیرعلی سر بزنم اینجا هم میام
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم عزیزم از اینکه این همه به ما لطف داری. خدا امیر علی جون رو براتون نگه داره
مامان حدیثه سادات
21 آذر 93 17:23
خصوصی داری
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون گلم
مامان حدیثه سادات
22 آذر 93 7:22
بازم خصوصی
مامان عليرضا
پاسخ
بازم ممنون
مهتاب مامان اریا
22 آذر 93 23:47
الی دمت گرم سوپرایزم کردی با گذشتن عکس خودتون ااما من میگم خوشگلیت از خودت اما دقیق که نگاه میکنه علیرضا عین محسن میمونه خدا براا جفتشون حفظ کن شمالرفتن تو هم داستانی داره عزیزمااااا از یه طرف خوب از یه نظر هم ... شمال همه فصلش قشنگه قربونت که اریا من دوباره تو وبلاگ علیرضا گذاشتی دمپایش عالی منتظر پستای بعدی هستم.
مامان عليرضا
پاسخ
سلام دختر عمه جون.چی بگم خواهر هر کس یه چیزی میگه.بالاخره بچه ی جفتمون هست دیگه از هر کس یه چیزی برداشته دل کسی نشکنه اینم روزگار فعلی ماست دیگه باید باهاش سر کنیم. فدای مهربونیات.ببوس مو فرفری منو.
مهتاب مامان اریاا
22 آذر 93 23:48
راستی الی یادم رفت بگم من عاشق اون بلال شدم کاشکی میاوردیش باهاش بلال اب پز میخوردیم.
مامان عليرضا
پاسخ
قابل شما رو نداره.فقط دیر گفتی دادیم علیرضا خورد
فایضه مامانه عسل
25 آذر 93 21:21
سلام مامان علیرضا جان .... خوبین ؟ دختر من هم توی جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده ... میشه بهش رای بدین ؟ تا شانسمون برای برنده شدن بیشتر شه ؟ فقط کافیه با تلفن همراهتون عدد 4 رو به شماره 1000891010 ارسال کنین .... مرسی از لطفت دوست مهربونم...
مينا مامان اميرعلي
26 آذر 93 12:12
خوش به حالت اينقدر زودزود ميرين شمال اين بار رفتي جاي ما رو هم خالي كن....
مامان عليرضا
پاسخ
شمال رفتن ما یه جور توفیق اجباری شده.ولی چشم حتما.ایشالا که یه سفر خوب قسمت خودتون بشه عزیزم
میترا
2 دی 93 15:48
سلام مهران تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده بیایید و زحمت بکشید کد 46 را به 1000891010 ارسال کنید
مامان عليرضا
پاسخ
چشم حتما
میترا
4 دی 93 15:21
سلام پسرم تاج سرم مهران تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده مهران احتیاج دارد به رای شما 46 را ارسال کنید به 1000891010 بادتان نرود یک رای یک امتیاز
مامان عليرضا
پاسخ
سلام عزيزم.چند كد رو. با هم فرستادم و مهران جان هم جز اونا بود
مامان راحله
9 دی 93 16:17
ماشالله گل پسر خوشگل و باهوش .. خدا حفظت کنه عزیزمممممممممم
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
28 دی 93 11:35
سلام مامانی خیلی پسر نازی داری خدا حفظش کنه
مامان عليرضا
پاسخ
سلام ممنون که به ما سر زدید.چشماتون ناز میبینه.خدا دختر و پسر گل و ناز شما رو هم براتون حفظ کنه.