عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

علیرضا در یکسالی که گذشت!

1393/3/27 18:20
نویسنده : مامان عليرضا
528 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسلم.الان که دارم برات این پست رو میذارم به شدت سرما خوردی و از روز سه شنبه تا حالا 600 گرم وزنت کم شده.دیروز با بابا محسن بردیمت پیش دکتر نجیبی و گفت یه سرما خوردگی جزیی داری ولی برات دارو نوشت گفت احتمال داره شروعش باشه و حالت بدتر بشه که همین طوری هم شد.منم کلی نگرانم چون واکسنتم هنوز نزدیم و دکتر گفته باید تا یکشنبه ی هفته ی بعد صبر کنیم.اگه کوتاهی کردم پست برات نذاشتم علتش اینه که خیلی حالت بده.الانم واقعا دل و دماغش رو ندارم ولی برای اینکه سرم گرم بشه و فکر و خیاله الکی نکن خودمو با وبلاگت مشغول کردم.

اما مطالب مربوط به این پست که میخوام کارها و پیشرفت هات رو در این یکسال بگم.

اول سیر تکاملت در این یکسال:

لحظاتی بعد از تولد:

یک ماهگی.انجا داشتیم میبردیمت برای ختنه کردن:

دو ماهگی.داشتیم میرفتیم خونه ی بابا شعبون:

سه ماهگی.اولین مسافرتت بود که شمال رفته بودیم:

چهار ماهگی:از حموم اومده بودی ابروهات و بینیت قرمزنخنده

پنج ماهگی:

شش ماهگی:

هفت ماهگی:

هشت ماهگی:

نه ماهگی:

ده ماهگی:

یازده ماهگی:

دوازده ماهگی:

بعد از عکسا نوبت به توانایی هایی که در این یک سال کسب کردی میرسه:

اگه بخوام از اولش بگم تکراری زیاد میشه(توی پستات داری)اما در کل و یه جمع بندی باید بگم که با 4 تا دندون(دوتا بالا و دوتا پایین)به تنهایی راه رفتن تا قبل از تولد و نانای کردن حتی با آهنگ غمگین+بشکن زدن البته بدون صدا+لپامونو میگیری و دستت رو تکون میدی(گوگولیمون میکنیقه قهه)بوس میکنی و موقع بیرون رفتن به شدت بای بای میکنی که مبادا کسی روش بشه تورو بگیره که بیرون نری+لی لی حوضک بلدی و عاشق قسمت منه منه کله گنده ای+از اعضای بدنت دست و پا و چشم و بینی رو بلدی ولی هر وقت دوست داشته باشی عکس العمل نشون میدی+افراد نزدیکت رو کاملا میشناسی و وقتی میگیم مثلا دستت رو بده به خاله میدی+تا حالا شنیده بودم که میگفتم بچم از دیوار راست بالا میره ولی هیچوقت ندیده بودم تا اینکه دیدم شما یه دستت رو میذاری روی زمین و یه دستتم میذاری روی در و از دیوار پشتت به صورت پشت و رو بالا میری(یعنی الان منم میتونم بگم بچم از دیوار راست بالا میرهخندونک)

وارد سال دوم زندگیت شدی.

اما لغات نامه ی علیرضا خان تا شب قبل از تولد:

ماما و بابا رو راحت میگی.

ninne:به نی نی ها و عروسک ها با اشاره میگی.

hinne:اشاره به دور.

inne:اشاره به نزدیک.

mama ma ma:در زمان گرسنگی.

chiiish:چشم.

به به:خوراکی های مورد علاقت.

گیخخ:چیزایی که دوست نداری.

چیسس:(یه چیزی بین ج و چ تلفظ میکنی)فقط اشیا داغ اونم به شرطی که قبلا بهشون دست زده باشی و دستت سوخته باشه.

sa:سلام در اول صبح و فقط به اولین نفری که ببینی.

جیجل و هتتل:جیگر و هیکل.

bao:ترکیب الو و بله (گوشیتو میذاری دم گوشت و میگی)

ba:بله.

chiya:چیه.

ایچ چیه:این چیه.

ahbba:اکبر(با صدای اذان یاد گرفتی ولی چند روزه پیش بابا محسن داشت با تلفن صحبت میکرد تا گفت اکبر گفته بلافاصله شما هم تکرار کردی طوری که نفر پشت خط کاملا فهمیده بود چی گفتی.بماند که حرفشون یادشون رفت و بحث کشیده شد سمت شما)

اینم لغاتت بود که تا قبل از یکسالگی یاد گرفتی.

داری بیدار میشی باید تمومش کنم.فقط میگم از داشتنت کلی خوشحالم.

 

 

 

 

پسندها (14)

نظرات (14)

مامان آني
28 خرداد 93 10:23
خدا حفظش كنه بچه ها چه زودبزرگ ميشن انشااله هميشه به خوشي
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا آرام جون رو هم برای شما حفظ کنه. واقعا به یه چشم هم زدن بزرگ میشن انگار همین دیروز بود که به دنیا بود ممنون دوست خوبم.
فاطمه مامان نازنین زهرا
28 خرداد 93 12:13
چه زود گذشت دوست جونیم حتما هر عکسی رو که می بینی، خاطراتش میاد جلو چشمتان شااله همیشه خاطرات خوب و خوشی داشته باشه راستی مامانی ما رمز نداریم. رمز لطفا
مامان عليرضا
پاسخ
خیلی همه چیز زود گذشت.کاملا درسته با دیدن هر عکسش همون لحظه ای که عکس رو انداختم مثل فیلم از جلوم رد میشه. برات خصوصی فرستادم دوستم
الهام مامان علیرضا
28 خرداد 93 13:46
عزیزم م م برای یک مادر هیچ چیز از دیدن عکس های زیر یک سالگی بچه لذت بخش نیست چون واقعا تغییر در بزرگ شدنش حس میشه و به آدم احساس خوبی میده از به ثمر نشستن زحماتش
مامان عليرضا
پاسخ
همین طوره که میگی الهام جون.با دیدن عکساش یه حس خاصی مثل غرور بهم دست میده.شایدم غرور نباشه ولی شیرینیش همون جوریه
ابجی سجا
28 خرداد 93 15:26
الهي قربونت عزيزدلم
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
مامان حدیثه سادات
28 خرداد 93 19:04
ای جانم عزیزم چرا نی نی مون سرما خورده؟ الان بهتر شده؟؟؟؟
مامان عليرضا
پاسخ
اینم شانس خوبه منه دیگه خواهر.باید قبل از واکسنش و تولدش مریض میشد آره خدا رو شکر بهتره
مهتاب مامان اریا
28 خرداد 93 20:05
ای جونمممممممممم ببین این جیگرم گل پسملمون چقدر بزرگ ناز شده خدا حفظش کنه این فرشته اسمانی
مامان عليرضا
پاسخ
مرسی مهتاب جون.خدا آریا جون رو هم حفظش کنه و از چشم بد دور نگهش داره.
مامان الهام
29 خرداد 93 2:30
عزیزم تولدت رو پیشاپیش تبریک میگم
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون.ولی پیشاپیش نمیشه تولدم گذشتهولی بازم ممنونم که بهم تبریک گفتید
مامان اعظم
29 خرداد 93 17:03
سلام بروزم.....
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.اومدم
الهام
30 خرداد 93 9:41
خصوصی عزیزم م م م
مامان الهام
31 خرداد 93 0:34
نه گلم کار خاصی نکردم همون کد رو یه بارم بذار قسمت ویرایش قالب ببین میشه در ضمن با بعضی مرور گرها باز تمیکنه مال من با فایر فاکس باز نمیشه با گوگل کروم باز میشه
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون گلم.ببینم چی میشه
الهه مامان مبین
31 خرداد 93 2:39
همون رمزی رو که برات فرستادم با کلید ctrl c کپی کن و با ctrl v بزارش تو کادر عزیزم
مامان عليرضا
پاسخ
اومدم
الهه مامان مبین
31 خرداد 93 2:41
موفق شدی عزیزم . ؟
مامان عليرضا
پاسخ
با اجازه ی بزرگترا بله
الهه مامان مبین
31 خرداد 93 15:45
چقدر عکساش خوشگلند . گذر زمان رو کامل نشون میده . نازتو برم من
مامان عليرضا
پاسخ
قربونت برم عزیزم.
مریم مامان آیدین
31 خرداد 93 16:35
الهی قربونت برم جوجوی نازم از 4 ماهگی دیگه صورت خوشگلت شبیه الان مونده و فقط جوجو بزرگتر شده حرف زدن پسر عسلو قربون برم من نبینم مریض شده باشی عزیززززززززززززززززززم الهام جونم نترس اولین مریضی همیشه واسه مامانا ترسناکه ایشالا زود خوب میشه ببوس گل پسرو
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون وای دوستم علیرضا شب یلدا هم یه بار مریض شده بود که به خاطر تب شدید راهی مرکز طبی شدیماما این بار چون بزرگتر شده بود هشیار تر برام سخت شده بود وقتی میدیدم غذا نمیخوره چون همیشه برای اینکار مشتاق بود داغون شدم و مریضیش برام سخت تر از دفعه ی پیش بود. انشاا... که هیچ بچه ای هیچوقت بیمار نشه(آمین) ممنونم