علیرضا و پایان ده ماهگی
سلام عزیز دلم.
دیروز ده ماهگیت تموم شد و وارد یازدهمین ماه زندگیت شدی.چقدر این ده ماه با بودن تو شیرین گذشت و باعث شدی غم هایی که توی این مدت داشتیم رو از یاد ببریم.خدا تو رو برای ما نگه داره.
عزیزم این چند روزه اتفاق خاصی نیفتاد غیر از این که کلاسای بابا محسن مجدد شروع شد و رفت شمال ما هم اومدیم خونه ی مامان راضی.مثل ترم پیش شنبه تا دوشنبه کلاس داره.
اتفاقات گفتنی برای امروز بود که از صبح رفتیم خونه ی مامان رباب و اونجا شما با نازنین زهرا حسابی بازی کردی.با هر چیزی که فکرشو بکنی از در قابلمه گرفته تا در اتاق.
اینم چندتا عکس از شما دوتا وروجک:
واما در ادامه:
امروز بالاخره رفتیم خونه ی عمه فخری دیدن مهتاب جون و آریا.آریا که به دنیا اومد هممون کلی خوشحال شدیم.چون از استرس های مهتاب در دوران بارداری دیگه خبری نیست.خداوکیلی هممون رو کچل کرد.اما بگم برات از این قند عسل که همبازی آینده ی شماست:انقدر پسر نازی بود کلی به دلم نشست.یاد نوزادی های خودت افتادم و دلم برای اون روزا تنگ شد.فعلا از لحاظ شکلی شبیه باباشه غیر از لباش که مثل لبای مهتاب جونه.تا بعد ببینیم شبیه کی میشه.
چون گوشیم باطریش تموم شده بود از آریا عکسی در حال حاضر نداریم وگرنه تقدیم میکردم.انشاا... در اولین فرصت برات میذارم.
شبت بخیر عزیزم