مکانی جدید برای بازی
امروز خیلی جالب برای لحظه ای به دلیل حضور مهمان از حضور پر فیض شما غافل شدیم.
بنده میخواستم لباسهای شما رو که لکه دار شده برای چند ساعت تو آب و پودر صابون خیس کنم.که محلول رو درست کردم ولی به خاطر اینکه دوست بابا برای اندازه گیری کمد دیواری ها اومده بود لباسهارو داخلش نریختم و مشغول کارهای تمیز کاری مهمونی دیشب شدم.شما هم پیش بابا بودی.نگو بابا که وارد اتاق خواب بعدی میشه شما باهاش نمیری و از همون جا وارد حموم میشی و ...............بله بازی با لگن ها و آب شروع میشه.
حالا من از کجا فهمیدم؟از بی صدا بودنت نگران شدم.یه صدای تق تق از حموم شنیدم و وقتی صدات کردم جواب ندادی و باباتم جای تو بله نگفت فهمیدم که قضیه خیلی بو داره خودمو که به حموم رسوندم این صحنه ها رو دیدم:
وکلی صحنه های دیگه که به خاطر حال زار من عکسی ازش در دسترس نیست.مثل موش آب کشیده خیس بودی و همش نگرانم که از آب نخورده باشی.وقتی هم که منو دیدی همچین ذوق کردی و با لگن کوچیکه خودتو خیس میکردی که کم مونده بود گریه کنم.با یه حالتی بابا رو صدا کردم که نمیدونم گریه میکردم یا میخندیدم.حالا ما سه تا جلوی در حموم وایستادیم و شما خیلی ریلکس مشغول بازی هستی و هیچ توجهی نمیکنی.انقدر دستت رو تو آب زدی بودی انگشتات چروک شده بود.تمام تنت یخ کرده بود بس که خیس کرده بودی خودتو. میترسم سرما بخوری.
هیچی دیگه تو این هاگیر و واگیر کارهای من حموم کردن مجدد شما هم قوز بالا قوز شد.انقدرم از اینکه دوباره تو حمومی خوشحال بودی که نگو.بعد از حموم هم دو ساعتی خوابیدی و جبران مافات کردی و ما رو شرمنده کردی.
یکی به من بگه با این بچه ی شیطون چیکار کنم؟؟؟