عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

عجب روزی بود امروز!

1393/1/6 15:46
نویسنده : مامان عليرضا
304 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزم.

نمیدونی که امروز چه اتفاق وحشتناکی افتاد!1193378111-859.gif

دیروز منو بابا محسن رفتیم رو پشت بوم تا فرش بشوریم.اینم بگما تو تمام لحظاتی که داشتیم فرش رو میشستیم هی بهم میگفتیم کاش داده بودیم قالی شویی و اینجا فرش خشک نمیشه و آی کمرمو آی کتفمو خلاصه که یه فرش 12 متری رو با یه وضعی شستیم و با همکاری همه از لبه ی پشت بوم آویزون کردیم و دوتایی خیلی کج اومدیم پایین و افتادیم.خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خسته بودی و ساعت 10 خوابیدی وگرنه خدا میدونست که سرمون چی میومد.البته اینم بگما تا صبح دمار از روزگار من در اوردی بس که تو خواب غر غر کردی و بیدار شدی و شیر خوردی.

اینا اصلا چیزی نیست که نصفه شب بود که در این حین که شما شیر میخوردی صدای بسار مهیبی اومد و بابا رو بیدار کردم و انقدر خسته بود دوباره خوابید.منم خوابیدم.

صبح که از خواب پاشدیم دیدیم بله فرش از بالا افتاده پایین تو حیاط خونه همسایه بغلی و یه بخش از شیروونیشم خراب کرده و فرشم یه قسمتیش پاره شده و به شدت کثیف شده.با دیدن این صحنه کمرم شکست36_2_58.gifواقعا نمیدونستم غصه ی چیو بخورم کمرامون یا سقف همسایه یا فرش پاره شده یا کثیف شده که همه ی زحماتمون که به هدر رفته بود36_2_5.gif

خلاصه با هر زحمتی که بود از دیوار و لای سیم خار دار ها رفتیم توی حیاط همسایه و فرش رو پهن کردیم و لوله کردیم با سختیه فراوانانتقال داديم به حياط خودمون و با يه زحمت خيلي بيشتر از ديوار رد كرديم و انداختيم روي نردها.حالا كي خشك بشه پهن كنيم خدا ميدونه.

 اين پست رو روز ٢فروردين برات نصفه نوشتم و امروز ثبتش ميكنم.شرمنده دیگه مامانی اصلا فرصت نشده بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهه مامان مبین
6 فروردین 93 20:53
آخی چه ماجرایی . بازم خدا رحم کرده دوستم
مامان عليرضا
پاسخ
آره واقعا خدا بهمون رحم کرد