عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

علیرضا در مشهد 3

1393/1/9 23:55
نویسنده : مامان عليرضا
283 بازدید
اشتراک گذاری

خوبی پسر نازم؟امروز صبح از خواب که بیدار شدی من هنوز له بودم و نتونستم از جا بلند شم برای همین بابا محسن شما رو برد بیرون اتاق تا من بیشتر بخوابم.ولی یه خورده وقت بعد از زور گرسنگی بیدار شدم و به سمت سفره حمله ور شدم.اومدم بیرون مامان راضی داشت به شما صبحانه میداد.بعد از اینکه صبحانه خوردیم خاله زهرا و مامان راضی پیشنهاد بیرون رفتن دادن و منم با جون و دل قبول کردم آخه تو این چند روزه غیر از دیروز که یه ساعتی با شما حرم بودیم دیگه بیرون نرفته بودم.بابا محسن هم گفت شما برید و من علیرضا رو نگه میدارم.اینو هم با جون و دل قبول کردم.چون از دیروز هنوز دستم درد میکرد.ولی به خاطر اینکه بابا کمتر اذیت بشه اول شمارو خوابوندم بعد رفتم.

رفتیم بازار رضا و از اون ور هم رفتیم چند تایی از پاساژهای پشت بازار و وقتی برگشتیم ظهر بود و ناهار و خوردیم و دسته جمعی خوابیدیم.محصل

بعد از اینکه بیدار شدیم شما رو حاضر کردیم و بردیم عکاسی لابیران و ازت عکس انداختیم و بعد از اون هم رفتیم حرم و نماز خوندیم و به دلیل کارهای ناشایست بودار شما اینجانب تنها به هتل بازگشتم.وقتی هم که رسیدم کمرم از وسط تا شده بود چون توی راه به کررات به طرفین چرخیدی و منم داغون شدم.اما موقع تعویضت متوجه شدم که همش مشقی بود و گولم زده بودی

شام رو ساعت 9 آوردن و خوردیم واز همون موقع من تلاش کردم شمارو بخوابونم و نیم ساعت پیش بازور خوابیدی.(خوابت میاد ها ولی از بس ماشاا... بازیگوش شدی نمی خوای بخوابی)

اینم عکسای امروز شما:

1

2

3

5

6

شب بخیر مامانی.خوابای رنگی ببینیمحصل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مهتاب
10 فروردین 93 0:00
گل پسری علیرضاا جونم دلم برات تنگ شده برای خنده هات برای اون چال صورت برای قان قان کردنت دد گفتنت زودی بیاا تا ببوسمت
مامان عليرضا
پاسخ
دل ما هم براي تو تنگ شده. دختر عمه جون شمارش معكوس براي ديدن آريا جون شروع شده ها.اين روزاي آخر خوب استراحت كن.
سپیده
10 فروردین 93 2:59
وووووووووووووووی دلم ضعف رفت واسه علیرضا... فدا اون چال گونه هاش
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم عزيزم. خدا نكنه.مرسي از اينكه به ما سر ميزني!
الهه مامان مبین
10 فروردین 93 12:26
عزیز دلم بهتون خوش بگذره ایشاا....
مامان عليرضا
پاسخ
ممنونم دوست خوبم.براتون دعا كردم عزيزم كه انشاا...قسمتتون بشه.
مهتاب
10 فروردین 93 20:31
فدات دختر عمه جونم
مامان عليرضا
پاسخ
عزیز دلمی مهتاب جونم
خاله
12 فروردین 93 19:02
عزيز خاله دومين زيارتت قبول باشه
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون خاله جون زیارت شما هم قبول
الهام مامان علیرضا
16 فروردین 93 23:00
سلام عزیزم سال نو مبارک و زیارتتون قبول امان از دست این بچه ها که نمی ذارند سفر از گلوی مامانشون پایین بره من هم یک روز تو تعطیلات اومدم مشهد و حسابی از ناحیۀ مچ دست مصدوم شدم اون هم از دست علیرضا خان
مامان عليرضا
پاسخ
سلام دوست خوبم.سال نو شما هم مبارک واقعا که همین طوره.هر بار که میریم مسافرت میگم دیگه تا بزرگ نشده نمیرم جایی ولی باز نمیشه ای بابا خیلی ناراحت شدم انشاا... که بهتر بشی عزیزم.