علیرضا و پیشرفت در کارهاش
جیگر طلا خان سلام.
این چند روزه هم مثل روزهای قبل در گیر خونه تکونی بودم.چیزی راجع بهش نمینویسم چون حوصله ی تکرار کردن این کارای خسته کننده رو ندارم.
توی این چند روز به شما خیلی خوش گذشت چون با بابا محسن همش بیرون بودی و حسابی پدر و پسری تلافی این چند وقت دوری از هم رو در اوردید منم در نبود شما مشغول نظافت منزل بودم و بسی بیشتر از شما خوش گذروندم.
سه شنبه عروسی خاله فاطمه ی بابا محسنه.تازه امروز از بین لباسام یکی رو انتخاب کردم و هنوز نمیدونم میخوام برای روز عروسی چی کار کنم.
فکرم به شدت این چند وقته درگیره و حسابی داغونم.
اینارو ولش کن اصلا خودتو عشقه
گل پسر مامان شما الان 2 روزه که دیگه سینه خیز نمیری و به جاش چهار دست و پا حرکت میکنی و با این کارت به شدت منو بابا محسنت رو ذوق زده کردی
در ضمن تعادلت رو موقع ایستادن بیشتر حفظ میکنی و از حالت ایستاده خیلی راحت میشینی و دیگه کمتر میخوری زمین.امیدوارم زودتر اولین قدمهاتم بدون کمک ما بر داری
اما بریم سراغ عکسای شما که وقتی داشتی کار مورد علاقت یعنی چرخوندن چرخ های روروئکت رو انجام میدادی و منم تند تند ازت عکس انداختم رو ببینیم:
داشتی چرخ رو میچرخوندیا ولی تا میدیدی دارم ازت عکس میندازم زود از این شکلکای بامزه و خوردنی در میاوردی و منو باباتم کلی حال میکردیم.
اینا رو هم اتفاقی ازت گرفتم :
اینجا هم داشتی خودتو برای بابا لوس میکردی:
خلاصه که مامان و باباتیم دیگه با کوچیک ترین کارت ذوق زده میشیم و کلی ازت عکس میندازیم وفیلم میگیریم و مثل این خبرنگارا همش دوربین به دستیم و البته کلی هم تشویقت میکنیم
حرف برای گفتن از این چند روز زیاده ولی حس توی تن من برای تایپیدن نیست.کار خونه توی این چند وقته خیلی خستم میکنه و از پا در میام.ولی بدون پسری خیلی دوست دارم
شبت بخیر عزیزم