عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

عليرضا دنياي مامان وباباش

علیرضا و گردش بعد از چند روز

1392/11/17 1:31
نویسنده : مامان عليرضا
364 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان.

اول بگم که همین چند لحظه پیش بالاخره عکسای سیسمونیت(وسایل و اتاقت) رو ویرایش کردم و مرتب گذاشتم.این کارو خیلی وقت پیش باید انجام میدادم که نشده بود وحسابی کلافم کرده بود.

واما امروز بر شما چه گذشت:صبح تا ساعت 11 خواب بودی و منم کنارت بیهوش وبی جون بودم این چند شب اصلا نمیذاری بخوابم.بیدار که شدی به مامان راضی زنگ زدیم ویه ذره براش سخنرانی کردی و بعدم شروع کردی به خوردن گوشی من.بعد صبحانه میل فرمودید و با زبون بی زبونی به من فهموندی که بریم پشت پنجره وچند دقیقه قفلی زده بودی و چشم از بیرون بر نمیداشتی.36_2_13.gif

تا بعد از ظهر اتفاق خاصی نیفتاد.تا اینکه بابا ساعت 7 بود که گفت حاضر شیم و بریم بیرون.تا لباس تنت کردیم شروع کردی به گریه کردن و تا توی ماشین نشستی آروم نشدی.

بعد از چند روز تو خونه نشستن دیدن مناظر بیرون برای هممون خیلی لذت بخش بود.واقعا بعضی از صحنه هاش خیلی قشنگ وبی نظیر بود.بابا پیشنهاد داد شام رو بیرون بخوریم و ما هم که از غذا پختن توی این وانفسای قحطی خسته شده بودیم وسر پذیرفتیم.به یه رستوران رسیدیم که جلوش یه آدم برفی بزرگ خوشگل درست کرده بودن ببینش:

آدم برفی

انقدر خوشم اومد از ذوق صاحب مغازه.اول خواستیم اینجا غذا بخوریم ولی بعد رفتیم فست فودی چون این چند روز انقدر غذای برنجی خورده بودیم که دیگه واقعا میلی به خوردنش نداشتیم.

اینم عکس شماست توی رستوران.انقدر خوشحال بودی که همش موش میشدی و خودتو برای هر کی رد میشد لوس میکردی:

ه

از اون دختره که پشت سرت نشسته هم خیلی خوشت اومده بود و همش نگاهش میکردی.

6

اینجا هم به شدت تو فکری:

ع

غذامون که تموم شد و برگشتیم خونه منو عمه طاهره توی حیاط شروع کردیم به برف بازی و شما هم با بابا توی ماشین نشستید.البته تو توی فرمون نشستی!اینم جای منو عمه طاهرست که خودمونو پرت کردیم وسط برفا وکلی خندیدیم:

ن

بعد هم به شدت یخ کردیم 36_12_14.gifو بدو بدو رفتیم بالا و شما و بابا هم بعد از ما اومدید.به محض ورود به خونه دوباره گریه سر دادی و تا وقتی خوابت نبرده بود همچنان گریه میکردی.این عکس رو هم وقتی که خوابت برد ازت گرفتم:

0

در حال حاضر هم یه دست بندرو گرفتی و من با یه دست والبته روی پهلو خوابیده وبا یه وضعیت عجیب و غریبی که خودمم نمیدونم چه جوری ولی مشغول تایپیدنم و به شدت خوابم میاد1193378111-844.gif

با اجازه منم تعطیل کنم و بخوابم شبت بخیر عزیز مامان.0292.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

انسیه
17 بهمن 92 11:55
سلام من بهتون سر میزدم ولی قسمتی که باید نظر بنویسمو پیدا نمیکردم آخه خیلی کمرنگه حالا دیگه پیدا کردم به به چه پسملی حتما با پسمل من دوست میشین بعدا
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.ممنون که پیشمون میومدید.حتما دوستای خوبی هم میشن برای هم.
مامان راضى
17 بهمن 92 11:58
مامانى ديگه بيا دلم برات تنگ شده ديگه كارامو نمى كنم بيا يه چند روز باهات بازى كنم قربون
مامان عليرضا
پاسخ
میایم مامان راضی جون.ما هم دلمون خیلی تنگ شده.
خاله
17 بهمن 92 12:04
عزيز خاله چه جوجو خنديدى و افرين كه پسر خوب خوب ترى بودى البته يه ذره هم پسر بدى بودى هااااااااا خلاصه كه الهام خانوم زود بيا ديگه
مامان عليرضا
پاسخ
بله خالش خیلی پسر خوب خوبتری بوده.خیلی هم خوشگل میخنده.کلی هم کارای جدید یاد گرفته.
khale fateme
17 بهمن 92 13:25
می بینم که به سلامتی خوب خوبتر شدی عزیز دلم
مامان عليرضا
پاسخ
بله خاله جون خدا روشکر خیلی حالمون بهتره.
qazale
17 بهمن 92 13:31
قربون خوشملیات برم عشقققققققققققققققققققم. موش جونم چه ناز شدی فدات شه غزاله
مامان عليرضا
پاسخ
خدا نکنه غزاله جون.
مهتاب
17 بهمن 92 13:37
خوب به سلامتی قطعی تمام شد خداروشکر تورو خدا نگاش کن چه خند ه ای میکنه
مامان عليرضا
پاسخ
اره خدا رو شکر.
elahe
17 بهمن 92 19:56
بالاخره از قحطی نجات پیدا کردی عزیزم گردش بهت خوش گذشت ؟؟؟ ایشالله یه روز با هم بریم
مامان عليرضا
پاسخ
انشاا... ویلا که حاضر شد دسته جمعی میایم صفا سیتی.
qazale
17 بهمن 92 19:57
akhe kasi kate kababo vel mikone mire fast food?????????
مامان عليرضا
پاسخ
ما اینجور آدمایی هستیم.
qazale
17 بهمن 92 19:59
hooooooooooooooooooooooooo elhamo kojaee??????
مامان عليرضا
پاسخ
در دسترس نبودم.الان آنتن دار شدم.
elahe
17 بهمن 92 20:04
مگه خاله فاطی بهت نگفتهبود که حواست پیش زن خودت باشه به اون دختره که پشتت نشسته بود چی کار داری؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان عليرضا
پاسخ
بابا یه لحظه چشمم افتاداون چشم از من بر نداشت پررو.
الهه مامان مبین
19 بهمن 92 15:11
ای جونم خاله خوشگل من ... همیشه به گردش و تفریح ... قربون اون صورت ماهت که داری میخندی ..... ما همیشه دوستون داریم ... big like
♥سپیده مامان دینا کپلی♥
19 بهمن 92 17:47
خصوصی خواهر جونم
مامان عليرضا
پاسخ
ممنون
qazale
19 بهمن 92 18:49
این چه وضعش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اصلا وبتو اپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا بیا عکسای جدید با مطالب جدیدبزار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان عليرضا
پاسخ
چشم امشب علیرضا خوابید حتما آپش میکنم.
مامان یه پسر توپولو
20 بهمن 92 15:52
سلام گلم مرسی به وبم سر زدی میشه کمکم کنی موندم که براش چه اسمی بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مامان عليرضا
پاسخ
سلام.خواهش میکنم عزیزم. نمیدونم.انتخاب اسم هم خیلی سخته هم خیلی خیلی سلیقه ایه.ولی میدونم حتما اسم قشنگی انتخاب میکنی.
مامی پوریا
20 بهمن 92 18:49
نوش جونتون
سحر مامان یسنا
24 بهمن 92 10:34
شیطون بلا ی خاله هنوز زوده برات خاله جون با دختر مردم چیکار داری
مامان عليرضا
پاسخ
من که با اون کاری نداشتم خاله جون.من فقط یه نگاهش کردم اون دیگه منو ول نکرد
مامان هانا
26 بهمن 92 14:15