چند روز از زندگی آقا علیرضا خان
سلام پسر نازم.بازم شما خوابیدی و من دست به کار شدم. دیروز نشد از خودت و این چند روز اتفاقات این چند روز خودت برات بگم الان برات با شماره گذاری میگم: 1)شما در تاریخ 15 دی ماه اولین مروارید خوشگلت حس شد و ما یعنی منو خاله زهرا کلی خوشحالی کردیم. وشروع کردیم برای برنامه ریزی یه جشن اساسی برای دندونی شما اعم از آش وکیک ودرست کردن گیفت و خلاصه کلی چیزای دیگه.اون روز هنوز بابا شعبون پیش خدا نرفته بود.اما وقتی متوجه این موضوع شدیم جشن رو کنسل کردیم وهنوز برنامه خاصی نداریم شاید یه مهمونی کوچولو با حضور خانواده ها برات بگیریم راستش دقیق نمیدونم به وقتش برات میگم. از اون روز تا امروز دندونات رویت نشده بود ولی امروز با بابا محسن بالاخره د...